چشمهایم را که می بندم می روم به یک جای دور ... فارغ از زمان و مکان
فرو رفته ام در یک صندلی چوبی و قدیمی ...
قطعه آوازی درگوشم می پیچد از همان نزدیکی ها ،
حیاط را آب و جارو کرده ام و خنکای نسیم عاشقانه نوازش می دهد صورتم را
انگار سالیان دراز گذشته است از سالهای جوانی ...
دستی لرزان و چروکیده مرا به سوی خود می خواند ، دست بالا میبرم و درآغوشش جای می گیرم و سر بر شانه اش می نهم ...
هردو داریم زمزمه می کنیم و آرام می رقصیم انگار :
نمی دونی، نمی دونی وقتی چشمات پر خوابه،
به چه رنگه، به چه حاله
مثل یک جام شرابه
دانلود نمی دونی _ عبدالعلی وزیری
+ این فقط یک رویا بود موقع شنیدن این آهنگ
چه خوب که حیاط دارین و ابو جارو ش میکنی میتونی خنکای نسیم رو از حیاط با آهنگی که دوست داری بارها و بارها احساس کنی
نه بابا حیاط نداریم که !!! همش یه خیال بود که موقع شنیدن آهنگ نمی دونی توش غوطه ور بودم !!!
حیاط داری واقعا یا همش خالههه...؟
عجب خیال شورانگیزی...
بععععععععله ... خیال شوانگیزی بود
توو این دنیایی که ساختن آرامش واقعی کار راحتی نیست همینکه بشه خیالش رو هم ساخت خوبه...اصلا گاهی وقتا توو خیال بیشتر میچسبه...
خیال آرامش بخشی بود...خوش بحالت که چشمای بسته جاهای خوبم میبرتت...
میدونی یه وقتایی حتی یه تک آهنگ تو رو می کشونه به جاهای خوب ...
راستش من از اینکار لذت خاصی میبرم چون ایده های قشنگی بهم میده برای زندگی
واژه رنگ زندگی بود وقتی تو فکر تو بودم
عطر گل با نفسم بود وقتی از تو می سرودم
ولی من یاد یه حیاطی افتادم که باید آبو جاروش کرد . طبقه بالاشم یه ملا زندگی میکنه که بهتره بره تو شهرک ملا ها زندکی کنه
جووووووووووونم نفس !!!
منظورت همون حیاط ماست ؟؟؟ با اون همسایه آخ.وندمون
چه روزگاری داشتیم تو اون حیاط دختر ...
سلام آهنگ و دانلود کردم و گوش دادم
سلیقه ی غم خوردنت مثل خودم بالاست
موفق باشی و شاد
خیلی قشنگ بود ...
چه حس خوبی