دنیا رو ببین چه فیسه ، اقدس خانوم رییسه

میگم : اقدس خانوم جون ، دور برداشتی ها ، پست رمز دار میذاری ؟؟؟

ابرو بالا میندازه و میگه : اووووف ،  برا  رفیق قدیمیم یه پست نوشتم

میگم : خوب قربونت برم منم  در جریان بذار ، بد نمی بینی

میگه : لطفی گفته چیزای خصوصی باس خصوصی بمونه جووونم

میگم : لطف آقا لطفیتون رو میرسونه ... اما با ما هم آره ؟؟؟

چشاشو براق می کنه و زل میزنه تو چشمامو میگه : آره

طفلی نمی دونه خبر دارم فقط یه سری کد نوشته بود تو اون پست ...


+چن روزی بدجور درگیر بودم ، انقدر که یک جای مبارک رو هم نتونستم بذارم زمین بقیه کارا پیشکش

+ در راستای خرابی کامپیوتر تربچه اومده میگه : مامان کامپیوتر یا آبریزش داره یا اینترشو زیاد زدی (جوووووونم اطلاعات علمی !!!)

+ من عمومن یا خواب نمی بینم یا یادم نمی مونه چه خوابی دیدم ... اما یه مدت خوابهام خیلی واقعی شدن ، کسی میدونه من چه مرگمه ؟؟؟ من تحمل شنیدنشو دارم

                   

                                                                                                        

می فهمی ؟؟؟

اگر شما فهمیدید این کامپیوتر ما چه مرگشه ،ما هم فهمیدیم ... با هزار سلام وصلوات راهی کردیمش برای سرویس و  آخر فرمودن هیچ مشکل سخت افزاری نداره و100 تومن هزینه باتری و سرویس دادیم !!!

اما هنوز هم مشکل برطرف نشده و کجدار و مریض با هم راه میایم ... یعنی هم این بیچاره حالش خوش نیس هم من !!! 

از همه این ننه من غریبم بازی ها که بگذریم می خوام یه سری دردو دل بکنم براتون ...

چن روز پیش تربچه ( دختر فسقلیم ) با یه ژست کاملن فلسفی اومده جلو و میگه : مامان شما چرا یه پسر نداری ؟؟؟ خوب دوتا بچه داشته باش ...یه پسر یه دختر !!!

اومدم بحث های فرهنگی دختر و پسر فرقی نداره و تنظیم خانواده و این جور حرفا رو راه بندازم که با خودم گفتم : هوووووووی اقدس دور برندار با یه دختر سه ساله و نیمه طرفی ها

کلی براش توضیح دادم : تو دختر اصلی منی و دختر خواهرم مثل دختر من می مونه و دوتا پسرای خواهرام مثل پسر من می مونن و کلی توضیحات اضافی ...

آخر کار تربچه خانوم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم کرده و میگه : من میگم یه پسر داشته باشی که مال خودخودت باشه نه مثل پسرت !!!

اونجا بود که یادیه جک مسخره و بی تربیتی افتادم (که به خاطر رعایت شیونات اسلامی نمی نویسمش، چی فک کردین ؟؟؟) و کلی با خودم خندیدم ...

شب مبارک !!! بیست و دو بهمن هم جایی مهمون بودیم و خیابون ها پر از مامور ... تا نشستیم تو ماشین خانوم کلاهش رو از سرش برداشته و به من میگه :مامان شما هم روسریتو بردارین ،راحت باشین !!!  میگم : دخترم  سی دو سال پیش ملت قیام کردن تا امثال من اسلام رو به خطر نندازن اونوقت دقیقن امشب بنده روسری از سر بکنم و حتمن یه خنده ملیح هم تحویل این همه مامور بدم !!!

می دونید ، خیلی سخته یه چیزایی رو که خودت بهشون باور قلبی نداری به یه موجود کوچولو که درک کاملی از جبر و طبیعت نداره یاد بدی ...

اینکه خودت به تک فرزندی ایمان کامل نداری اما باید بهش توضیح بدی که به خاطر خیلی از مسایل باید تنها بمونه ...

اینکه خودت به حجاب اجباری و هزار هزار مسایل اعتقادی نداری اما باید به دختر یاد بدی که یه جز جدایی ناپذیر از زنانگی هاش باید پوشیدگی و ... باشه

سخته ، می فهمی ؟؟؟ (عین دیالوگای فیلم فارسی شد این جمله )



                                                                                                        


اقدس و خانم خوشیل !!!

           


شرح حال این خانم خوشیل موشیلی که می بینید شرح حال این روزهای ماست ... هرچقدر که قسمش دادم ، وعده کوله ای که دوست داره رو بهش دادم ، نشد که نشد ...یعنی روشن نشد !!!

حالا موندم که مشکل نرم افزاریه یا سخت افزاری ؟؟؟ الانم دارم از منزل خواهر جان آپ می کنم تا یه وقت خدایی نکرده !!! فکر نکنید بلایی سرم اومده ...

+دلم تنگ شده خوب !!!

+ همه اینا به کنار جواب اقدس خانوم رو چی بدم ؟؟؟

+اقدس خانوم میگه بنویس : ناز کش داری ناز کن نداری پاتو دراز کن !!! .... جان ؟؟؟ ... آهان میگه  : یادم باشه یه پست درباره اش بنویسم !!!



                                                                                                        

بگذریم ...

باجناق می خواهید ، باجناق های همسر ما ...

بععععععله ، امسال جشن کوچک تولد را منزل مامان جان بنده سپری کردیم ، اونهم با دوتا کیکی که این دو باجناق گرام ابتیاع فرموده بودند .

زحمت شام هم با مامان جان بود و عموما بنده نقش هویج رو داشتم امسال ... یعنی فقط خوردم و رقصیدم !!!

 + بگذریم که به دلیل نقص فنی و اجرایی  ، و با چند درجه تخفیف شمع 4 سالگی  فوت شد و از بیست و خورده ای سال فاکتور گرفتیم !!!

+ بگذریم که دوربین رو سپردیم دست خواهرزاده محترم و شب دیدیم که ایشون زحمت کشیدن و گردن به پایین رقاص ها رو تو تموم فیلم ثبت کردن (بچه ام وسعش همین قدر بوده دیگه !!! )

+ بگذریم که یه صحنه هایی رو خانوم فیلم بردار  تنظیم کردن و خودشون اومدن تو محل تنظیم شده و جلوی دوربین قر دادن  و احتمالن به ریش ما هم که داشتیم اون وسط خودمون رو هلاک می کردیم خندیدن !!!

+بگذریم که یواشکی رفته بودیم رو هوا  ...

+ بگذریم که بعضی ها بدجوری فاز گرفته بودند ...

+ بگذریم که هزینه در نظر گرفته شده برا ی کادوی تولد در نهایت سخاوت از طرف مرد تقدیم شد به ماشین بنده (یه ضبط ساده و کوچول موچول )