آبادی میخانه ز ویرانی ماست

" امیر محمد حسن خان خوش حکایت ؛ میگوید از پدر خود امیر شمس الدین محمد کارخانه آقاسی شنیدم که حکایت نمود که به اتفاق محمد علی بیک بیلدار باشی خلج ...در محله ی چهارسوی شیرازیان اصفاهان میگذشتم که ناگاه زنی از اکابر از حمام ،با جاریه ی خود بیرون آمد .محمد علی بیک مذکور دوید و آن زن را ربود ه و در آغوش خود گرفت و در کریاس خانه دوید و من هر چه بوی گفتم دست از او بردار ، فایده نه بخشید و وا را رها نکرد و میگفت مانند شیر نر طرفه غزالی را بچنگ آورده ام ، آنرا رها نمی کنم ...

اینداستانرا بعرض سلطان جمشید نشان رسانیدند ...

آنوالاجاه از ملا باشی پرسید که حکم شرعی این چگونه است ، ملاباشی پرسید که این زن از چه قوم و قبیله است ،گفتند از اکابر اهل سنت ...

ملاباشی ، خندید و گفت از قراری که محمد علی بیک ، معروض میدارد در حالت بیشعوری و بیهوشی و عدم عقل این غلط و این خطا از او صادر شده و دیوانه و بیهوش را تکلیفی نمیباشدو حرجی بر دیوانه و بیهوش نمیباشد چنانکه خدا فرموده لیس علی المجنون حرج 

...

امیری پرسید آیا نقصانی در اعضای این زن ،از این معامله بهمرسیده .امیری دیگر گفت چه نقصانی بهمرسیده ،مگر آن زن در همه عمرش چنین لذتی نیافته بود و نخواهد یافت .

وزیر اعظم ، گفت فی الحقیقت محمد علی بیک ،...رنجشی از قبله عالم در دل یافته ، آن زبده ملوک فرمود رفع رنجش وی را چه چیز مینماید .

عرض نمود یکدست خلعت فاخر سراپا ، شاه فرمود :که خلاف جمهور نمودن طریقه عاقلی نیست ،زیرا که همه ارکان دولت نواب همایون ما حمایت محمد علی بیک مینمایند ، ما تنها باوی چگونه بی التفات باشیم

فرمود ،او را مخلع نمودند و زبانه ی بیلش را از فولاد جوهری ساختند و دسته بیلش مرصع به جواهر نمودند ."

     تلخیص از کتاب رستم التواریخ (فصل فساد اطرافیان شاه سلطان حسین )