عمر دوباره ی منی ...

وقتی گوشی زنگ خورد و ازم خواستی صدای یکی از رفقا رو گوش بدم که محشر می زد و می خوند ، کلی کیف کردم و بعدش گلایه ... گلایه که چرا هر شعری که  برای مریم ها بود رو خوند ، اینا که به من ربط نداشت

چند ثانیه نگذشته بود که دوباره زنگ زدی دو تا آهنگ سفارشی برای من خونده شد ، دومی " سوغاتی " هایده بود و ...

منم که حســــــــــــــــــاس ، تموم آهنگ با هق هق خودم قاطی شد و در جواب حرفات گفتم : لعنتی

(خودتم می دونی که این لعنتی به هزار تا دوست دارم می ارزه !!! )

مرسی ، مرسی از این همه حس خوب 

مرسی از آهنگی که هفت سال به عشق تو زمزمه می کردم و ... میکنم


+اعتراف نوشت : همیشه دلم  میخواست اسمم مریم بود !!! اما نبود ...

امشب هم یاد غم و غصه ام افتادم که چرا اسمم رو مریم نذاشتن ... همیشه مریم ها رو بی دلیل دوست داشتم ...(کلیوم  هم سه تا مریم می شناسم در تمام زندگیم به انضمام مریم ترین )


                                                          

نمی دونی

چشمهایم را که می بندم می روم به یک جای دور ... فارغ از زمان و مکان

فرو رفته ام در یک صندلی چوبی و قدیمی ... 

قطعه آوازی درگوشم می پیچد از همان نزدیکی ها ،

حیاط را آب و جارو کرده ام و خنکای نسیم عاشقانه نوازش می دهد صورتم را

انگار سالیان دراز گذشته است از سالهای جوانی ...

دستی لرزان و چروکیده مرا به سوی خود می خواند ، دست بالا میبرم و درآغوشش جای می گیرم  و سر بر شانه اش می نهم ...

هردو داریم زمزمه می کنیم و آرام می رقصیم انگار :

نمی دونی، نمی دونی وقتی چشمات پر خوابه،

                                              به چه رنگه، به چه حاله
                                                                   مثل یک جام شرابه


 دانلود نمی دونی _ عبدالعلی وزیری


 + این فقط یک رویا بود موقع شنیدن این آهنگ   

                              

                                                         

هپی برتز دی مینی !!!

   تولدت مبارک ، تربچه کوچولوی مامان جون و باباجون

                   


+ دخترک عاشق مینی موسه !!! طوری که امسال هم ، می خواد کیک تولدش مینی موس باشه ...

هرچند که این اسم به خودش هم میاد ، هم شکل موشه و هم مینی سایزه بچه ام !!!


                                                            

آبادی میخانه ز ویرانی ماست

" امیر محمد حسن خان خوش حکایت ؛ میگوید از پدر خود امیر شمس الدین محمد کارخانه آقاسی شنیدم که حکایت نمود که به اتفاق محمد علی بیک بیلدار باشی خلج ...در محله ی چهارسوی شیرازیان اصفاهان میگذشتم که ناگاه زنی از اکابر از حمام ،با جاریه ی خود بیرون آمد .محمد علی بیک مذکور دوید و آن زن را ربود ه و در آغوش خود گرفت و در کریاس خانه دوید و من هر چه بوی گفتم دست از او بردار ، فایده نه بخشید و وا را رها نکرد و میگفت مانند شیر نر طرفه غزالی را بچنگ آورده ام ، آنرا رها نمی کنم ...

اینداستانرا بعرض سلطان جمشید نشان رسانیدند ...

آنوالاجاه از ملا باشی پرسید که حکم شرعی این چگونه است ، ملاباشی پرسید که این زن از چه قوم و قبیله است ،گفتند از اکابر اهل سنت ...

ملاباشی ، خندید و گفت از قراری که محمد علی بیک ، معروض میدارد در حالت بیشعوری و بیهوشی و عدم عقل این غلط و این خطا از او صادر شده و دیوانه و بیهوش را تکلیفی نمیباشدو حرجی بر دیوانه و بیهوش نمیباشد چنانکه خدا فرموده لیس علی المجنون حرج 

...

امیری پرسید آیا نقصانی در اعضای این زن ،از این معامله بهمرسیده .امیری دیگر گفت چه نقصانی بهمرسیده ،مگر آن زن در همه عمرش چنین لذتی نیافته بود و نخواهد یافت .

وزیر اعظم ، گفت فی الحقیقت محمد علی بیک ،...رنجشی از قبله عالم در دل یافته ، آن زبده ملوک فرمود رفع رنجش وی را چه چیز مینماید .

عرض نمود یکدست خلعت فاخر سراپا ، شاه فرمود :که خلاف جمهور نمودن طریقه عاقلی نیست ،زیرا که همه ارکان دولت نواب همایون ما حمایت محمد علی بیک مینمایند ، ما تنها باوی چگونه بی التفات باشیم

فرمود ،او را مخلع نمودند و زبانه ی بیلش را از فولاد جوهری ساختند و دسته بیلش مرصع به جواهر نمودند ."

     تلخیص از کتاب رستم التواریخ (فصل فساد اطرافیان شاه سلطان حسین )


                                                             

اقدس خانوم مورد نظر در دسترس نمی باشد !!!

راسی راسی عجب دور و زمونه ای شده ها ...                                        

مردک شده است کلانتر ساختمان ، کله سحر هم که داری رد میشوی ، عین جن بو داده یکهو ظاهر میشود و روزت را به قا میدهد

 این دفعه بدجوری قاط زده ام و منتظرم تا آفتابی شود و پدر پدرسوخته اش را دربیاورم ...

این بشر ناشناخته از آنهاییست که باید یکبار چشمهایت را ببندی و خودت و شخصیتت را فراموش کنی و یک رنگ حسابی به هیکلش بمالی تا بی خیالت شود 

تا به امروز هم از سر کمالات لطفی بوده که حرمت موی سپیدش را نگه داشته (یعنی من هچنان تو کف این بچه ام ، عاشق احترام به پیرمردها و پیرزن هاست ) اگر به من بود که نشانش میدادم که این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست ...

.....................................................................................................

+ یک مدتی درگیر عروسی دوستی بودیم ، یک عروسی با شکوه تمام ،یک سالن شیک ، یک عروس و داماد باحال ، یک ارکستر و دی جی باحال تر ، یک سری رفیق ، همه و همه یک شب خوب و خاطره انگیز را می سازند که می توانی برقصی و بخندی و خوش بگذرانی ...

+در همین مراسم اظهار نظرهایی در مورد بنده شده که جالبترینشان این بود که از بنده خیلی خیلی خوششان آمده چون" همیشه می خندم " که دو نکته را شامل میشود : یا بنده خیلی جلف تشریف دارم ، یا اونا معنی خنده رو نمی دونن !!!

+ البت که زمانه همیشه سر سازگاری ندارد و فردا صبح وقتی داری شیرینی عروسی دیشب را مزه مزه می کنی خبر ناگوار فوت پدر داماد را میشنوی (هرچند که بنده به علت وجود نازنین تربچه معاف از مراسم خاکسپاری شدم اما روز تلخی بود !!!)

+یک مدتی هم رفتیم سفر ...

+یک مدتی هم است که در افسردگی به سر می بریم ، بعععله ... فک کن اینترنت 512 تا یک قدمی تان بیاید و به علت آنتن ندهی !!! برود پی کارش ... بعد بیایی با سرعت 50 تا (شرمنده  ، روم سیاه ) نت چه غلطی بکنی ؟؟؟ 

+مطلب پایین هم یک عکسی بود از تربچه ... راستش به خاطر همین عروسی  خودم هم آخر نفهمیدم که برای که رمز را فرستادم و برای که نه ... حالا اگر کوتاهی شده ببخشید و بفرمایید رمز را برایتان بنویسم ...


                                                            

خودمان شده ایم انتشارات خودسر !!!

اگر شما هم در رونمایی ها و مراسم ها و جنگولک بازی ها و پارتی بازی ها حضور ندارید و به دنبال دخترکی می گردید که ترجیح می دهد به جای ایستادن و انتظار کشیدن برای راه رفتن روی تارهای عنکبوتی ادبیات ، پرواز کند، بالا و پایین بپرد و داستانهایش را بلند بلند برای مردم بخواند ...می توانید نخستین مجموعه داستانی عمه زری  را از این لینک دانلود کنید و لذت ببرید


                            


                                                          

تربچه نقلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.